خبرگزاری مهر ـ حنیف غفاری: اخيرا مقام معظم رهبري در ديدار رئيس جمهور اتريش به نکته قابل تاملي در خصوص مناسبات برخي کشورهاي اروپايي و ايالات متحده آمريکا اشاره کرده و دنباله روي اين کشورها از واشنگتن را غير منطقي و بي مبنا دانستند. بازي اتحاديه اروپا در زمين آمريکا هزينه زيادي براي اين مجموعه داشته است.
در اين خصوص نکاتي وجود دارد که اشاره به آنها لازم است :
الف) زماني که در تاريخ هفتم فوريه سال ۱۹۹۲ ميلادي پيمان ماستريخت يا همان پيمان اتحاديه اروپا بين سران ۱۲ کشور عضو جامعه اقتصادي اروپا منعقد شد، اروپاييان بر اساس قرائت و تفسير رئاليستي خاصي که نسبت به مقوله قدرت داشتند، خود را موظف به بازي در زمين ايالات متحده آمريکا مي دانستند.
اتحاديه اروپا درست در زماني تشکيل شد که اتحاد جماهير شوروي فروپاشيده و ساختار نظام دو قطبي به نظام تک قطبي تبديل شده بود. اروپاييان در سال ۱۹۹۲ فرصت طلايي استقلال از آمريکا را از دست دادند. اگرچه برخي مفسران اروپايي معتقد بودند تجميع قدرت کشورهاي اروپايي با يکديگر به مثابه عرض اندامي موثر در برابر يکه تازي اقتصادي و سياسي آمريکا در نظام بين الملل خواهد بود اما نگاه زيرساختي بیشتر کشورهاي اروپايي که خود را جزئي از شبکه «حامي ـ پيرو» تشکيل شده پس از فروپاشي کمونيسم به رهبري آمريکا مي دانستند، منجر به تعريف «توان جمعي اروپا» در زمين بازي آمريکا شد.
اگرچه پس از گذار بشريت به هزاره سوم و متعاقب شکست آمريکا در جنگ عراق و ابتر ماندن بسياري از طرح هاي بين المللي کاخ سفيد و بازتعريف قدرت روسيه، چين و هند عملا دوران نظام تک قطبي به پايان رسيد، اما بسياري از کشورهاي اروپايي به بازي سنتي خود در زمين آمريکا ادامه داده اند.
ب) بازي اروپا در زمين ايالات متحده آمريکا نه تنها موقعيت قاره سبز را درجهان بهبود نبخشيده بلکه منجر به افزايش تصاعدي هزينه هاي شکست اروپا در جهان شده است.
در سال ۲۰۱۱ روياي آمريكايي آتلانتيكي تسلط بر دمشق و استخدام ظرفيت هاي ژنو استراتژيک سوريه به سود غرب آن قدر سران اروپايي را مدهوش کرده بود که متوجه بازي نافرجام و فاجعه آميز خود با حلقه آتشي که آمريکا ايجاد کرده بود نشدند.
هم اکنون در سال ۲۰۱۵ ميلادي قرار داريم. رشد گروه هاي تروريستي و تکفيري و بازگشت آنها به خاک کشورهاي اروپايي ـ که در گذشته اي بسيار نزديک مولد و حامي اين گروهها بودند ـ از يک سو و وقوع بحران مهاجرت به کشورهاي اروپايي جملگي هزينه هاي سختي را بر پيکره قاره سبز وارد ساخته است.
هم اکنون اتحاديه اروپا مشغول درو کردن طوفاني است که بذر آن را در سال ۲۰۱۱ ميلادي و با راهنمايي و مديريت کاخ سفيد در دمشق و بغداد کاشته بود.
ج) در سال ۲۰۱۴ ميلادي، اتحاديه اروپا که از همان ابتدا دل خوشي نسبت به شکست انقلاب نارنجي اوکراين و حضور «ويکتور يانوکوويچ» رئيس جمهور شرق گراي اين کشور در قدرت نداشت، با دريافت پالسي خطرناک از سوي آمريکا، بازي نافرجام ديگري را در کي يف کليد زد.
وقوع درگيري هاي خونين در اوکراين و از دست رفتن کنترل اين کشور توسط يانوکوويچ و تبديل شدن کي يف به کانوني از آتش و خون، نتيجه اين بازي مداخله جويانه بود.
هيچ گاه در طول دوران پس از فروپاشي اتحاد جماهير شوروي سابقه نداشت که مقامات روسي صراحتا از «تقابل نظامي با اروپا» در صورت گسترش ناتو به شرق سخن به ميان آورند اما اين اتفاق هم اکنون افتاده است. تغيير نقشه امنيتي و استراتژيک اروپا بر اثر مواجهه مستقيم با روسيه، کابوسي است که يادآوري آن سران ناتو و اتحاديه اروپا را در جاي خود ميخکوب مي کند.
د) وقوع بحران اقتصادي سال ۲۰۰۶ ميلادي در ايالات متحده آمريکا ـ که با ايجاد بحران مسکن در اين کشور کليد خورد ـ و تسري آن به اتحاديه اروپا موضوع ديگري است که حتي براي اقتصاددانان اروپايي نيز همچنان مايه تاسف است. ايجاد پيوستگي اقتصادي و تجاري کشورهاي عضو اتحاديه اروپا با ايالات متحده آمريکا از يک سو و ناتواني سران اروپايي در مواجهه با بحران بدهي هاي خارجي خود سبب شد تا بحران اقتصادي آمريکا به بدترين نحو ممکن به همه کشورهاي اروپايي سرايت کند.
در اين ميانبرخي کشورهاي اروپاي جنوبي و شرقي ـ مانند يونان، پرتغال، اسپانيا و... ـ بيش از ديگر کشورها آسيب ديدند. نکته قابل تامل اينکه کشورهاي اروپايي خارج از اتحاديه اروپا و منطقه يورو ـ به طور خاص دو کشور نروژ و سوئيس ـ نسبت به ديگر کشورهاي عضو يورو و اتحاديه اروپا کمتر در معرض آسيب هاي ناشي از بحران اقتصادي قرار گرفتند.
به عبارت بهتر، نه تنها عضويت در اتحاديه اروپا و منطقه يورو منجر به مصونيت اعضاي اين مجموعه در برابر بحران اقتصادي نشد، بلکه به عاملي تسريع کننده در تسري اين بحران به ساير کشورهاي عضو تبديل شد.
ه) تعهد پذيري نانوشته و وقيحانه بسياري از کشورهاي اروپايي در خصوص حمايت بي قيد و شرط از رژيم اشغالگر قدس مقوله ديگري است که هزينه هاي سياست خارجي اتحاديه اروپا را افزايش داده و متعاقبا از فايده هاي آن کاسته است.
آنچه در جريان حمله وحشيانه رژيم صهيونيستي به نوار غزه در تابستان سال گذشته ميلادي رخ داد و خروش گروه هاي مختلف اروپايي عليه سياستمداران اين مجموعه، سبب شد تا حتي افرادي مانند ديويد کامرون، آنگلا مرکل و فرانسوا اولاند که حمايت آنها از جنايات نتانياهو عليه زنان و کودکان و مردم بي دفاع فلسطين زبانزد خاص و عام مي باشد، در نهايت ناچار به موضع گيري در برابر تل آويو شوند.
«حمايت از رژيم صهيونيستي» تعهدي است که ايالات متحده آمريکا به صورت خاص آن را در دامان اروپا قرار داده و هر سال و هر ماه بابت اين تعهد پذيري از تک تک کشورهاي اروپايي و نهادهاي امنيتي آنها بازخواست مي کند.
حتي کشورهايي مانند سوئد و نروژ که نسبت به ديگر کشورهاي اروپايي به صورتي پررنگ تر شهرک سازي هاي غير قانوني رژيم صهيونيستي و ديگر موارد نقض حقوق بشر در کرانه باختري و غزه را مورد توجه قرار داده بودند با خشم مقامات امنيتي آمريکا و اسرائيل مواجه شدند.
در حالي که مطابق آخرين نظرسنجي هاي صورت گرفته و به طور متوسط بيش از ۶۰ درصد شهروندان کشورهاي اروپايي از رژيم صهيونيستي نفرت دارند، سران کشورهاي اروپايي هنوز جرات و قدرت انتقاد از اسرائيل را ندارند. همين مسئله خشم اکثر گروههاي مستقل حقوق بشري در غرب را از سران اروپايي برانگيخته و منجر به تشديد شکاف در روابط ملتها و دولتهاي اروپايي شده است .
و) طي ۱۲ سال اخير، تروئيكاي اروپايي به نمايندگي از ساير كشورهاي عضو اتحاديه اروپا در تقابل هسته اي آمريكا و ايران نقش يك كاتاليزور و عامل تسريع كننده را به سود واشنگتن ايفا كردند. وضع تحريم هاي يكجانبه ظالمانه از سوي اتحاديه اروپا ـ در حوزه نفت و انرژي و تحريم بانك مركزي و... ـ نشان از بازي متوازن واشنگتن و اتحاديه اروپا در تقابل با حقوق حقه هسته اي ملت ايران بود.
نتيجه همراهي غير منطقي اروپاي واحد با آمريكا در مقابله با جمهوري اسلامي ايران، كاهش شديد سطح و ميزان صادرات و واردات ايران و كشورهاي اروپايي با يكديگر بود به عنوان مثال ميزان واردات آلمان از ايران در دوران قبل از وضع تحريم هاي يكجانبه اروپا به ۲ ميليارد و ۳۰۰ ميليون دلار در سال مي رسيد.
برخي كارشناسان اتاق بازرگاني آلمان معتقدند كه پس از لغو تحريم ها، حجم مبادلات بازرگاني ميان دو كشور مي تواند به ۱۲ ميليارد يورو برسد. اما آيا اين ظرفيت طي سال هاي اخير به دليل پوچ و واهي بازي و ديگر پايتخت هاي اروپايي در زمين واشنگتن از دست نرفت؟ ۵ كشور آلمان، فرانسه، انگليس، ايتاليا و اسپانيا منافع اقتصادي خود را فداي بازي در زمين آمريكا كردند.
به عبارت بهتر اروپا در اين پازل هزار تكه به صورت ناخواسته به ابزار بازي آمريكا تبديل شد. آيا زمان آن نرسيده است كه سران اروپايي نگاه ابزاري واشنگتن نسبت به خود را درك كنند؟ آيا حتما بايد وقايعي مانند افشاي شنود مكالمات تلفني مركل توسط نهادهاي جاسوسي آمريكا و يا افشاي خيانت امنيتي واشنگتن به شركاي اروپايي آن فاش شود تا مقامات ارشد اروپايي در خصوص بازي خوردن از آمريكا ـ در همه ابعاد امنيتي، اقتصادي، سياسي و استراتژيك ـ به خود بيايند؟
ز) اتحاديه اروپا جهت از بين بردن هزينه هاي ناشي از بازي در زمين آمريکا، چاره اي جز پوست اندازي کامل و تغيير جهت ملموس خود در حوزه هاي اجتماعي، سياست داخلي، اقتصادي و سياست خارجي ندارد.
وجود سياستمداران بحران سازي مانند توني بلر، ديويد کامرون، نيکلا سارکوزي، فرانسوا اولاند و... به اندازه کافي منجر به عقبگرد اروپاي واحد در نظام بين الملل گرديده است! به نظر مي رسد پا پس کشيدن سياستمداران كهنه كار و با تجربه تر اروپايي مانند ژاک شيراک، دو ويلپن، گرهارد شرودر، واسلاو کلاوس و... از آتشي که نسل جديد سياستمداران اروپايي آن را بر افروخته اند بيش از اين به صلاح اروپاي واحد نباشد.
اروپا در آستانه انفجاري بزرگ است. چنانچه مشاهده مي شود، پيروي از سياست هاي آمريکا نتيجه اي جز افزايش تصاعدي و روزانه هزينه هاي اقتصادي، استراتژيک، سياسي و اعتباري اتحاديه اروپا به همراه نياورده است.
چشم اندازي که مقامات اروپايي در سال ۱۹۹۲ و در بدو امضاي پيمان ماستريخت متصور بودند، اروپايي مقتدر و با ثبات و مستقل بود نه اروپايي بحران زده که اصلي ترين دغدغه آن پس از ۲۳ سال صيانت هزينه بر از پيمان هاي بنيادين آن باشد.
نظر شما